بازگشت به فهرست لینک

حکایت:
در زمانیکه هنوز چراغ برق مورد استفاده قرار نگرفته بود پیرمردی روستایی خری (الاغی) داشت که بوسیله آن حباب های شیشه ای چراغ های نفتی را برای فروش به نقاط دیگر می برد؛پیرمرد حباب ها را درون دو توبره میگذاشت و آنها را بر دو طرف پالان الاغ قرار می داد.
یکبار پیرمرد ناچارشد برای ورود به یک شهر و عبور از دروازه از گزمه (نگهبان) دروازه اجازه عبور (پاسپورت) بگیرد، بنابراین خرش را کنار ایست بازرسی نگهبان برد و در حالت پارک گذاشت (افسارش را به درختی بست) و منتظر آمدن و بازرسی شد.
ناگهان رئیس نگهبانان (گزمه جات) با چماقی بزرگ در دست به خر نزدیک شد و در حالیکه یک ضربه محکم به یکطرف بار خر میزد به پیرمرد گفت : (چه در بار خود داری؟) پیرمرد گفت اگر همین ضربه را آنطرف خرم هم بزنی هیچ چیز.
حالا این حکایت هم یادآور رخدادی در زمینه هنر و موزیک برای ما شده ، البته با این تفاوت که همان ضربه نخست فرهنگی چنان سنگین و سهمگین بود که تقریباً هر آنچه نخبه در کوله بار فرهنگی خود داشتیم به یک باره شکست و دیگر نیازی به ضربه دوم نداشت.
دنیاها و فاصله ها
آلبوم : تفنگ دسته نقره
آهنگساز : کوروش یغمایی
آرایش سازها و آوازخوان : کوروش یغمایی
شعر : نوذر پرنگ
گیتار الکتریک ، گیتار آکوستیک و گیتار باس : کوروش یغمایی
همخوان : ساتگین یغمایی
کیبورد : کاوه یغمایی
عکس : بانو عاطفه نجمی
@kourosh.yaghmaei
kavehyaghmaei
بیشتر بخوانید در: رادیو فردا
بازگشت به فهرست لینک
به طرف بالا 
|